نحوه صدور سند نسقی
مقدمه:
هنگام مطالعه کتاب در آیینه زمان به یکی از خاطره های دکتر ارسنجانی که هنوز دانش آموز دبیرستانی بود و به طور اتفاقی با صحنه ای از شقاوت و بی رحمی مالکی نسبت به زارع روبرو شد که خاطره آن همیشه در ذهنش باقی ماند برخورد کردم و جالب دیدم در مقدمه این خاطره را بیاورم .
و این طور داستان خود را یادداشت کرده است :
محصل دبیرستان بودم ، روزی برای پیک نیک با دوستان تحصیلی از دهستانی در اطراف تهران می گذشتم مالکی یک زارع را در میدان ده به شلاق بسته بود . جرم زارع این بود که بهره مالکانه را به دلیل خشکسالی نپرداخته بود . زن زارع برای جلب ترحم مالک تضرع کنان خود را روی پای او انداخت ، ناگهان چشم مالک بر گردنبند زن افتاد که چند سکه نقره به آن آویزان شده بود ، با خشونت دست انداخت و آن حلقه را از گردن او کند بطوری که خون از گردن زن جاری شد . آن روز احساسات بر من غلبه کرد و با مالک گلاویز شدم ، دوستانم نیز هجوم کردند . اما جیره خواران مالک با ما درافتادند بعد معلوم شد ، سایر دهقانان از ترس مالک قدم پیش نگذاشته بودند همانجا نزد دوستانم سوگند یاد کردم که هر روز دستم رسید ریشه این ظلم را برکنم و دهقانان را از این سیه روزی برهانم .
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.